arjinarjin، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

آرژين گه رما و تيني ژياني دايه و بابه

کفش های نو

  تو مغازه کفش فروشی تا دیدی لامپ کفشا روشن می شه کفشا رو از فروشنده گرفتی و بغلشون کردی گفتی الا بلا همینا رو می خوام خونه که رسیدیم پات کردی و رفتی جلو آینه پاهاتو به زمین می کوبیدی تا لامپش روشن شه موقع خواب هم کفشا رو بغل کردی می گفتی کفشام با من می خوابن ...
29 دی 1393

حس بهار تو زمستون

سلام گرمای دلچسب  زندگی تو این زمستون سرد چنان گرمایی به کلبه عاشقونمون دادی انگار همه جا زمستونه ولی خونه ما بهاره یه هیاهویی تو خونه هست  انگار خونه مهد کودکه.  وقتی شیرین زبونی می کنی یا بهمون به قول  خودت محبت می کنی دستای کوچولوتو دور گردن من یا بابایی حلقه می کنی و بغلمون می کنی بعد ماچ می کنی  یه حسی تموم وجودمو قلب و روحمو  می گیره مدهوش و غرق عشقت می شم و تو همچنان دلبری می کنی وهر روز شیرین تر و شیرین تر و شیرین تر می شی... عزیزم ازت ممنونم که با شیطونیات و ریخت و پاشات کاری کردی که وقتی برای تو فکر رفتن و غصه خوردن نداشته باشم. عاشق شیطونیاتم. خدایا خدایا قربون حکمت و مح...
14 دی 1393

شور و شوق زندگی دو سالگیت مبارک

هر بار نگات می کنم یاد لطف خدا می افتم و نا خود اگاه کلمه شکر به زبان میارم و می گویم خدایا شکر شکر شکر  خدایا ممنونم به خاطر داشتن این نعمت بزرگ خدایا ممنونم که منو قابل این همه خوشبختی دونستی. اگه تو رو نداشتیم زندگی با همه زیبایی هاش برامون هیچ معنی و مفهومی نداشت تو همه قشنگیا و شیرینیای زندگی رو برامون با خودت آوردی. به زندگیمون خوش اومدی شور و شوق خونه. دو سال تموم شد به همین زودی. و تو بزرگتر و شیرین تر و شیطون تر شدی قربونت برم دو سالگیت مبارک یه جشن سه نفره خودمونی گرفتیم بعدا عکساتو می ذارم. این بار خیلی آروم و مودب نشسته بودی و به کیک زل  زده بودی اصلا دست نمی زدی بهش منتظر اجازه ما بودی همینکه اجازه از...
24 مرداد 1393