arjinarjin، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

آرژين گه رما و تيني ژياني دايه و بابه

کفش های نو

  تو مغازه کفش فروشی تا دیدی لامپ کفشا روشن می شه کفشا رو از فروشنده گرفتی و بغلشون کردی گفتی الا بلا همینا رو می خوام خونه که رسیدیم پات کردی و رفتی جلو آینه پاهاتو به زمین می کوبیدی تا لامپش روشن شه موقع خواب هم کفشا رو بغل کردی می گفتی کفشام با من می خوابن ...
29 دی 1393

حس بهار تو زمستون

سلام گرمای دلچسب  زندگی تو این زمستون سرد چنان گرمایی به کلبه عاشقونمون دادی انگار همه جا زمستونه ولی خونه ما بهاره یه هیاهویی تو خونه هست  انگار خونه مهد کودکه.  وقتی شیرین زبونی می کنی یا بهمون به قول  خودت محبت می کنی دستای کوچولوتو دور گردن من یا بابایی حلقه می کنی و بغلمون می کنی بعد ماچ می کنی  یه حسی تموم وجودمو قلب و روحمو  می گیره مدهوش و غرق عشقت می شم و تو همچنان دلبری می کنی وهر روز شیرین تر و شیرین تر و شیرین تر می شی... عزیزم ازت ممنونم که با شیطونیات و ریخت و پاشات کاری کردی که وقتی برای تو فکر رفتن و غصه خوردن نداشته باشم. عاشق شیطونیاتم. خدایا خدایا قربون حکمت و مح...
14 دی 1393